بسم الله الرحمن الرحیم
حمد مخصوص خداوند است بر نعمتهایش که عنایت فرمود، و شکر برای اوست بر الطاف ( باطنی و روحانیش) که الهام نمود ، و ثنا و سپاس او راست بر پیشی گرفتن در عطا، آنهم از تمامی نعمتهای متنوعی که خلق فرمود و بصورت گسترده بر ما ارزانی داشت ، و پی در پی بر ما منتها نهاد، نعمتها و منتهایی که از حد شمارش بیرون ، و از حد تشکر و سپاس بلندتر، و انتهایش از درک انسان فراتر است. و فراخواند انسان را به شکر تا بر نعمتش افزوده و پی در پی بر شاکرین فرو ریزد. و سپاس انسان را طلبید با کامل کردن نعمتهایش و با این فراخوانی به حمد و شکر عطایش را دو چندان کرد. و من با گفتن " اشهد ان لا اله الا الله" شهادت به یکتایی خداوند بزرگ می دهم که جز او خدایی نیست و هیچ شریکی ندارد، کلمه ای که قلب و اعمال انسان را برای ذات مقدسش خالص کرده ، و با اعتقاد به آن ارتباط و اتصال بین خالق و مخلوق شکل می گیرد. و او خود بود که روح این کلام مقدس را در فکر ( و فطرت انسان ) نشانید ( تا انسان بتواند با چشم درون او را ببیند و بستاید و بپرستد) ، که دیده ظاهر هرگز قدرت دیدارش را ناشته ، و زبان یارای توصیفش را ندارد، و اندیشه اندیشمندان از درک ذاتش عاچز مانده است. او همه چیر را ( از عدم) آنگاه که هیچ آفریده ای نبود، خلق فرمود، بدون اینکه الگویی برای شکل مخلوقاتش داشته باشد. آری او هستی بخشید با قدرت بی انتهایش و اراده بر کثرت و وفور آفریدگانش فرمود، در حالی که نه نیازی به آفریدن آنها داشت و نه سودی از نقش مخلوقاتش می برد. اما خلق فرمود برای تحقق حکمتش و توجه بر طاعتش و اظهار قدرتش و عبودیت بندگانش ( زیرا اقتضای حکمت، اظهار قدرت کامله و خلقت خلق است ، و نیز کمال مخلوق ، در سایه بندگی و اطاعت محقق می شود) و ( با خلق اشیای ، زمینه ) دعوت بندگانش را تقویت نمود. سپس پاداش نیک را برای اطاعت و بندگی ، و مجازات و عقوبت را بر طغیان و سرکشی قرار داد، تا بندگانش از انتقام و مکافات ( عصیان) در امان مانده و زمینه های حرکت آنان به سوی بهشت برین فراهم آید. و من شهادت می دهم، پدرم محمد(ص) بنده و رسول خداوند است ،او را انتخاب و نام گذاری فرمود، قبل از اینکه به این دنیا قدم نهد و برای پیامبری برگزید، قبل از اینکه مبعوث شود، در آن هنگام که اثری از دیگر مخلوقات در عالم حضور نبود و در پرده ای از ظلمت در حد عدم نگهدای می شدند. و این انتخاب از جانب خداوند متعال ( آن هم در آن هنگام ) نشانه علم ذات مقدس پروردگار به عواقب امور و حاکی از تسلط او بر چرخش زمان و آگاهی او از حدود و اندازه مواضع و موقعیت ( مخلوقاتش ) در این دنیاست. خداوند " پدرم محمد( ص) " را مبعوث به رسالت فرمود تا هیچ کاستی برای هدایت بندگانش و تکامل خلقش نماند، و با اراده بر این بعثت ،حکمتش محقق گردد و مقدرات قطعی خود را تنفیذ نماید. پس " رسول خدا(ص) بندگان خدا را در امتهای مختلف با ادیانی گوناگون یافت ، دسته ای مقابل آتش سجده می کردند و عده ای ساخته های خود را می پرستیدند و اینکه می دانستند خالقی بزرگ دارند، او را انکار می نمودند. در این هنگام خداوند به وسیله ( رسولش) محمد (ص) در تاریکی وحشتناک آنها طلوع فرمود و ابهام و سردگمی (شرک را ) از دلهایشان بیرون ریخت و پرده ها را از دیدگانشان برداشت و او برای هدایت مردم به پاخاست ، و از خواب گمراهی بیدارشان کرد و کوردلان رابینش بخشید و دین استوار خداوند را نشانشان داد و آنها را به راه سعادت که راه خداوند بود دعوت نمود . سپس خداوند متعال او را از دنیا و دنیائیان گرفت و در حالی که این ارتحال در کمال مهر و رحمت و حب و رغبت و بدون هیچ جبری انجام شد ، و رسول اکرم محمد (ص) از رنج این دنیا راحت شد و اکنون در میان ملائکه خوب و رضوان پروردگار بخشنده ، در جوار خداوند بزرگ قرار گرفته است . سلام و رحمت و برکات خداوند بر او باد. خطاب به مردم شما ای مردم ، مخاطبین خداوند در امر و نهی او، ونیز حمل کنندگان دین و وحی الهی و معتمدین او در میان خودتان ، و همچنین رساننده پیام او به امتها هستید. آنکه به حق رهبری می کند به سوی خدا در میان شما است. و این عهدی است که از پیش با شما بسته شده و باقی مانده است( از حجج الهی) که جانشین قرار داد بر شما، و آن کتاب گویای خداوند است .کتاب گویای خداوند است .قرآنی که راست می گوید، و نوری که روشنی می بخشد و شعاعی درخشان دارد، آن هم با دلیلها و برهانهای واضح و محتوا و باطنی آشکار، بطور ی که ظهور آن جلوه گر
است و پیروی از آن انسان را به رضوا ن خداوند هدایت می کند، و شنوای از آن انسان را به سرمنزل نجات می رساند. آری ، در قرآن دستیابی به حجت های نورانی الهی ، و واجبات بیان شده و محرمات نهی شده و ادله روشن ، و برهانهای رسا و مستحبات فضیلت بخش و نیز مباهات ( که عمل به آنها اختیاری است) ، و شریعت الهی که به صورت کتاب ( در اختیار بندگانش قرار گرفته ) میسر می شود. پس خداوند ایمان به خود را پاک کننده انسان از شرک و نماز را برای دور نمودن انسان از خود بزرگ بینی ( تکبر در مقابل خالق ) و پرداخت زکات ( حق فقرا و محرومین) را پاکیزگی درون و موجب افزایش روزی ، و روضه را برای تحقق خلوص انسان ، و حج را برای استواری دین مقرر فرمود. و عدالت را برای ایجاد محبت و نزدیکی دلها ، و اطاعت از ما ( اهل بیت ) را حقظ نظام اجتماعی و امامت ما را مانع از هم گسیختگی جامعه قرار داد. و مبارزه و جهاد در راه خدا را موجب عزت اسلام ، و در مقاومت و صبر ، دستیابی به پاداش و اهداف الهی را مقرر فرموده . و نیز مصالح عمومی جامعه را در امر به معروف و نیکی به پدر ومادر را سپری در مقابل عقوبت ، و حکم قصاص را برای حفظ حرمت خون ، و وفای به نذر را موجب آمرزش و توصیه به رعایت دقیق میزان در معاملات را درمان خوی زشت کم فروشی ، و نهی از شرابخواری را برای جدایی از نجاستها ، و پرهیز از تهمت زدن را برای حفظ از لعن و رانده شدن از رحمت ، و دزدی نکردن را برای دستیابی به پاک دامنی ، و بالاخره تحریم شرک را خالص شدن برای خدا در پذیرش ربانیتش قرار داد( که جز او پرورش دهنده ای نیست). پس تقوا پیشه کنید ، آن هم کمال تقوا را ( خالص شوید برای خدا در تمام زمینه ها در درون و برون ) مباد که مرگتان سر رسد و مسلمان نباشید. و به اطاعت از خداوند برخیزید در آنچه که به شما امر کرده یا از آن شما را نهی فرموده ، همانا آگاهان و عارفان از ( عقوبت ) خدا می هراسند. سپس فرموده :هان ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است ، اتها و ابتدای کلامم یکی است ، هرگز آنچه که گویم غلط نبوده و آنچه که انجام می دهم ظلم نیست. براستی که پیامبری از میان خودتان بر شما مبعوث شد که رنج بدیهایتان بر او گران و بر شمادلسوز و با مومنین با عاطفه و مهربان بود، اگر نسبت او بدانید و او را بشناسید ، قبول می کنیدکه او پدر من است ، نه پدر زنهای شما، و نیز برادر پر عمم " علی (ع) " نه برادر مردان شما، و چه خوب بستگی و نسبتی است با او ( که ما داریم نه شما). او تبلیغ رسالت خویش نمود و با انذار، نبوت خویش را آشکار کرد، و خط خود را از مشرکین او تبلیغ رسالت خویش نمود و با انذار، نبوت خویش را آشکار کرد، و خط خود را از مشرکین جدا ساخت ، بر فرق آنان کوبید و گلوی آنان را گرفت ( راه کفر را بر آنان بست )، و همه را با بیان حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کرد . بتها را شکست ، سردمداران شکر و کفر را نابود ساخت ، تا جمعشان پاشیده شد و فرار را بر ماند ن ترجیح دادند، و نقاب از چهره حق افتاد ( و حق نمایان گشت ) ، و صدای رهبر دین طنین افکند ، و نعره شیاطین خاموش شد ، و اراذل منافق هلاک شدند ، و رشته شوم کفر وشقاوت پاره شد و بالاخره دهان شما به کلمه اخلاص ( لا اله الا الله) باز شد. در حالی که رنگهایتان سپید ( پریده ) بود و شکمهای خالی تان ( از گرسنگی ) به پشت چسبیده بود، و شما در لبه پرتگاهی آتشین بودید ، و به راحتی نوشیدن جرعه آب مغلوب می شدید، و چون لقمه ای چرب هر حریصی را به طمع وامی داشتید و چون ( جرقه ای کوتاه عمر) هنوز آتش نگرفته ، خاموش می شدید ، و لگد کوب قدمها بودید ، مانده آبهای جاده ها را می نوشیدید و با پوست حیوانات ( نه گوشت آنها) و برگ درختان ( نه میوه آنها) خود را سیر می کردید و درماندگانی ذلیل بودید ، و در ترس از ربوده شدن ( همچون بردگان ) توسط اطرافیانتان به سر می بردید . خداوند با رسولش محمد (ص) ، شما را نجات داد ، بعد از آن همه حوادثی که رخ داد( که خود تاریخی به بزرگی تاریخ بشریت است )، بعد از گرفتاریهایی که از قلدران شما و گرگهای عرب و سر کشان اهل کتاب تحمل کرد ، اما خدا هر گاه آتشی افروخته شد آن را خاموش کرد ، و نیز هر گاه شاخ شیطان ظاهر شد، ویا هر گاه افعی های پلید مشرکین دهان باز کردند، پیامبر خدا (ص) برادرش علی (ع) را در کام آنان افکند ، و او – علی
(ع) – روگردان نبود ، مگر آنکه دشمنان را سخت گوشمالی می داد و شراره آتش افروزان را با شمشیرش سرد و خاموش می کرد. او – علی (ع) – کسی است که از تلاش در راه خدا رنجها دیده ، و همیشه در اجرای اومر حق کوشیده ، نزدیک به رسول خدا (ص) بود ، و آقای دوستان خدا ، همیشه برای ( هر حرکتی در راه خدا) آماده بود ، و نصیحت می کرد و جدی بود و سخت کوش . و حال آنکه شما در راه رفاه و خوش گذرانی بسر می بردید ، به زمین چسبیده بودید و امن و امان در نعمتها می غلطیدید ، و منتظر فرصتی بودید تا چگونه روزگار بر ما برگردد، گوش به زنگ خبرها نشسته بودید. در هنگامه های سخت ، فرار پیشه بودید ، و در وقت نبرد ، فراری . و چون خداوند پیامبرش را به خانه انبیا(جایگاه اصلیش) فراخواند، جایی که برگزیدگانش زندگی میکنند ، خارهای نفاقتان سربرون آورد ،و پوشش دینتان رنگ باخت و صدای سرکرده گمراهان درآمد و پست مهرهای ذلیل و ناشناخته ظهور کرد نازپرورده جاهلان مفسد زمزمه سرداد .
پس بر دلها و زندگیتان سوارشد ، و آنگاه شیطان از کمین سربرون آورد ، درحالیکه شما را میخواند ، و شما را لبیک گوی دعوت خود یافت و آماده برای پذیرش فریب او .
سپس قیام ( علیه حق) را از شما خواست و شما را تسیم یافت ، غضبناکتان کرد و شما بر حق غضب کردید .
و غیر از راهنمایی را که باید ( شما را تا حق راه میبرد ) انتخاب کردید و به آبی که از آن شما نبود خود را سیراب نمودید .
واین در حالیست که از پیمانی که (بارسول و جانشین او) بسته بودید چیزی نمی گذشت و زخم "رحلت رسول (ص)" هنوز باز و بدن مطهرش روی زمین بود .
وشما ( حق جانشین را غصب کردید)با این بهانه که از فتنه می ترسیم ، اما بدانید شما خود در فتنه سقوط کردید و آتش غضب خداوند کافران را دربر خواهد گرفت .
این عهدشکنی با این سرعت از شما بعید بود ، چطور این کار را کردید، و به کجا میروید ، درحالیکه کتاب خدا پیش روی شماست و ابعاد آ، ظاهر و گویاست و احکامش (چون نور) میدرخشد و شعارهایش چشم را خیره می کند و نهیب های پرهیزدهنده آن مرتبا هشدار میدهند ، و عوامل قرآن همه واضح و روشن است .
اما شما جای اورا پشت سر خود قراردادید(درحالیکه قرآن امام شما بود ).
آیا اراده بی مهری و بی رغبتی به قرآن را دارید و حکومت غیر او را پذیرفتید.
ظالمینی که جز قرآن را امام خود قراردهند ، بد جانشینی انتخاب کردند ، و هرکس دینی جز اسلام انتخاب کند از او قبول نشده و در آخرت از زیانکاران است .
سپس شما آنقدر مهلت ندادید تا این زخم جانسوز و دل غمدیده آرام گیرد و کشیدنش (به این سو و آن سو ) راحت شود ، پس آتش افروزی کردید و براین آتش افروزی دامن می زدید و شیطان را امام خویش قرارداده ، اجابت دعوتش میکردید ، و به خاموش کردن انبار نورانی خدا پرداختید ، و سنتهای نبی گرامی اسلام (ص) را تضعیف نمودید.
ظاهر حق به خود گرفتید و باطل را طلب کردید و منافقانه برای " اهلبیت رسول(ص)" در کمینگاه ها نشسته (توطئه می کنید) ، و ما برروی لبه خنجرهای شما صبر میکنیم ، و نیزه هایتان را بر سینه هایمان تحمل میکنیم .
و شما اکنون خیال می کنید که ارثی برای ما نیست ، آیا به احکام جاهلیت روی آوردید درحالیکه هیچ حکمی بهتر از حکم خداوند برای کسانیکه به او ایمان دارند وجودندارد . آیا نمی دانید؟! بلکه برای شما از خورشید روشنتر است که من دختر رسول خدایم(ص).
ای مسلمانان ! آیا سزاوار است که ارث پدرم را(ظالمانه)از من بگیرید ؟
ای پسر ابی قحافه(ابوبکر)!آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ارث بری و من از ارث پدر محروم باشم ، جدا که بدعت زشتی نهاده ای .آیا آگاهانه و عمدا کتاب خدا را کنار گذارده و پشت سرتان می اندازید ، درحالیکه قرآن می فرماید : سلیمان (ع) از داوود(ع) ارث برد ، و درمورد ذکریا می فرماید : که او از خداوند درخواست نمود تا فرزندی به او عطا فرماید تا از او و آل یعقوب ارث ببرد .
نیز فرمود : بعضی بستگان رحمی بر دیگرانشان اولویت دارند .
و باز فرمود : خداوند شما را درمورد فرزندانتان توصیه می کنند که پسران دوبرابر دختران ارث می برند ، و می فرماید : آنگاه که ترک دنیا می کنند ، برای پدر و مارد و بستگان خود وصیت کنند به نیکی و این حق است بر تقواپیشگان .
و شما خیال می کنید که من از پدرم هیچ بهره و ارثی نمی برم و هیچگونه نسبتی بین من و پدرم نیست.
آیا از حکمی که خداوند برای شما نازی فرموده ، پدرم را خارج کرده است ، یا اینکه می گویید اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمی برند .
و آیا من و پدرم از یک ملت نیستیم
یا اینکه ادعا می کنید که شما از پدرم و پسر عمم "علی(ع)" به قرآن کریم و شول احکام آن آگاه ترید.
آنک این تو و این شتر مهارشده (خلافت) که بر او سوار شدی ، بتاز که ملاقات می کند تو را در رستاخیز ،و چه حاکم عادلی است خداوند متعال ، و چه نیکو کفیلی است محمد(ص)، و چه خوب وعده گاهی است قیامت .
آنگاه روز زیان اهل باطل است ، و آن روز از پشیمانی سودی نمی برید، پس برای هر چیزی چایگاهی است که بزودی آگاه می شوید چه کسانی را عذاب خوار کنند خداوند می بلعد و در آتش همیشگی او جای می گیرند. سپس رو به انصار کرده ، فرمود: "ای گواهان بر امت اسلامی! و بازوان جامعه ! و نگهبانان آین مقدس اسلام ! چرا در دفاع از حق من چشم فرو بستید و در دادخواهی من این گونه در خواب فرو رفته اید. آیا پدرم رسول خدا(ص) نبود که می فرمود: حفظ حرمت مرد در حفظ حریم اولاد اوست . چه با عجله همه چیز را فراموش کردید و مرتکب این ظلمها شدید، و چه زود آب بینی این بزغاله به راه افتاد، در حالیکه شما را توان درک آنچه را که من می گویم و عمل می کنم، هست ، و نیروی حمایت از مطالبه حق مرا دارید. آیا می گویید محمد(ص) ، رسول خدا ، مرده است پس ایم مصیبتی است بزرگ و گسترده آن شکننده ، و شکافی است وسیع ، که رشته اتصال آن گسیخته . با رحلت او تاریک بر زمین چیره شده و ستارگان رنگ باختند و امیدها مرده اند و کوها فرو افتاده اند وحریمها شکسته شده اند و حرمتها نیز با مرگ او مرده اند. و به خدا قسم این رحلت ، فاجعه ای بزرگ بود و مصیبتی عظیم که مثل او هرگز نیامده و خبر آن را خداوند متعال در کتاب خود ، قرآن داده است که در خانه های شمااست و شب و روز با او هستید و بلند یا آرام و با تکیه به صوت آن را تلاوت می کنید. و البته مصیبت فقدان انبیا و رسولان الهی قبلا هم وارد شده ، که ( مرگ برای رسولان خدانود نیز) حکمی است قطعی و تقدیری است حتمی. ( چنانکه حق تعالی می فرماید): و نیست محمد(ص) مگر رسول خا که قبل از او نیز انبیا و پیامبرانی بودند و در گذشتند و چون او از میان شما با مرگ یا شهادت برود شما به ( دین آبا و اجدادتان در جاهلیت) بر می گردید و این بازگشت شما هیچ زیانی بر خداوند وارد نمی کند ولی جزای خیر ( صبوران ) و شاکرین را از جانب خداوند بزودی می بینید. ای پسران قیله ! آیا من در مورد ارثی که باید از پدم بگیرم، مورد ظلم واقع شدم در حالی که شما ناظر هستید و سخنم را می شنوید و دارای تشکل و جمعیت هستید. حجت بر شما( با شنیدن سخنان من) تمام است ، و هیچگونه جای شبه ای ( در مورد حق از دست رفته من) برای شما باقی نمانده است ، در حالی که شما صاحب لشکر وقدرت و سلاح و ادوات و نیروی لازم هستید. داوت من به شما رسیده ، پاسخ نمی دهید و ناله من ( فضای مدینه را پر کرده و شما) می شنوید و کمک نمی کنید ، در حالی که به جنگ آوری مشهورید و به کارهای خیر و صلاح معروفید. شما(در بین مسلمانان) به عنوان چهره های سرشناس و نیک و برگزیده انتخاب شدید . ( در کنار پدرم) با اعراب جاهلی و دیگر دشمنان اسلام جنگیدید و تحمل رنجها کردید و در مقابل شجاعان دشمن مردانه ایستادید. ما اقدام نمی کردیم تا شما حرکت کنید و اوامر ما را اطاعت می کردید. تا اینکه بوسیله ما حرکت اسلام شکل گرفت و انتظام یافت ، ( و درخت پر برکت دوران حاکمیت اسلام به ثمر نشست) وپستانی پر شیر یافت و عربده های مشرکین خفه شد و روزگا وفور تهمت و افترا به سر آمد و آتش کفر خاموش گردید و ریشه هرج و مرج کنده شد و نظام دین اسلام استوار گردید. پس چرا ( شما که این چنین بودید) بعد از آگاهی و ایمان از دین الهی برگشتید و چرا پرچم هایی که از اسلام بر دوش داشتید ، زمین گذاشته پنهان کاری می کنید و شما که پیشتازان بودید، عقب نشستید و بعد از ایمان به خدا مشرک شدید. ( مگر نشنیدید که خداوند می فرماید:) آیا نمی جنگید با عهد شکنانی که تصمیم به اخراج رسول خدا را دارند و با شما نیز جنگ نمودند آیا از آنان می ترسید در حالی که ترس از خاوند بزرگ ، سزاوارتر است ، اگر مومن هستید. ( با این روشی که پیش گرفته اید) می بینم که برای همیشه زمین گیر شده اید و آن کس را که می توانست شما را به حق رهبری و هدایت کند و به اداره امور و حد و مرز آن آشنا بود کنار گذاردید و با تنبلی کنار آمدید و خود را نجات یافته از محدودیت هایی که به خاطر اسلام تحمل می کردید دیده به زندگی بی قید و بند رو آوردید ، پس یافته های خود را از اسلام از دست دادید . ( و فکر نکنید که روگردانی شما لطمه ای به دین خدا می زند) که خداوند متعال می فرماید: "پس اگر شما و همه اهل زمین کافر شوید، خداوند از شما بی نیاز و ستایش از او قطع نمی شود." به هر حال بدانید آنچه که گفتم با شناخت کامل از شما بود، از سستی و بیتفاوتی که شما رادر بر گرفته و لباس بیوفایی که تن و قلبتان را پوشانده. ( و لذا هیچ اثری از فریادم در شما نمی بینم) لیکن آنچه گفتم سوز دلی بود که بیرون ریخت و خشم و غضبی بود که فوران کرد، که دیگر تحمل کتمان آن را نداشتم ، و درد سینه ام بود که ظاهر شد و اتمام حجتی بود بر شما. پس بر شتر خلافت سوار شوید و خود را محکم به آن ببندید ، اما بدانید این شتر بر پشت خود زخم دارد و پای آن تاول زده و ننگ آن ( برپیشانی غاصب آن ) دائمی است ، که نشانی است از غضب خداوند و داغ زشتی است ابدی. سوار بر آن ، به سوی آتش فروزان خا می رود و خود را در عذاب الهی که جاتن و دلش را فرا می گیرد ، می یابد. پس آنچه که می کنید از دیدگاه خداوند غایب نبوده و بزودی نتیجه این ستم خود را خواهید دید که ظالمین خیلی زود می فهمند که بر سر آنان چه خواهد آمد. و من دختر آن کسی هستم که از عذاب دردناک خداوند شما را انذار فرمود. پس هر چه می خواهید بکنید و ما هم وظیفه خود را انجام می دهیم ، شما منتظر ( عقوبت اعمالتان) باشید، ما هم منتظر ( حکم خدا) هستیم
|